خیلی وقت است مردم گزارشگران فوتبال را به دو دسته تقسیم کردهاند. یک طرف فردوسیپور را نشاندهاند و طرف دیگر باقی گزارشگران را. اما جامجهانی امسال و گزارشگریها حکایت غریبی داشت که تقریبا صدای همه را درآورد.
شاید باید گفت همه چیز این جامجهانی به همه چیزش میآمد؛ از برگزار شدنش در
نیم کرهجنوبی که باعث شد برگزاری جامجهانی به فصل سرما بخورد تا اشتباهات پر شمار داوری خصوصا از دوره یک هشتم نهایی و حذف بزرگان فوتبال در همان دور اول که یک جورهایی اعتبار جام را تحتتأثیر قرار داد و دل خوش کردن بعضیها به آرژانتین و برزیل و آلمان و اسپانیا که از میان آنها هم فقط اسپانیا جزو 2 تیم فینالیست شد و از همان روزهای اول که در این گوشه دنیا که تیمی و گزارشگری در جامجهانی نداشت، تب انتقادها از گزارشهای این بازیهای حساس چنان بالا گرفت که خصوصا در فضای مجازی خیلیها را مشغول کرد.
تنها چیزی که این جام را کمی سر شوق آورد شاید تنها لذت پا به توپ شدن برخی بازیکنان و البته کیفیت بالای تصویربرداری مسابقات بود که حاصل تلاش کمپانی اچ بیاس بود که هنر دیدن را آن هم در یک ورزش پرهیجانی مثل فوتبال به نمایش گذاشت؛ شرکت کوچک سوئیسی که از حالا قرارداد تصویر برداری جامجهانی 2014 را هم از آن خود کرده و ما باید منتظر بمانیم تا ببینیم این شرکت برای 4سال دیگر چه امکانات تازهای را رو میکند. برای امسال که آنها امکانی را فراهم کردند که کیفیت تصاویر هم مناسب تلویزیونهای کوچک باشد و هم بزرگ و از دوربینهای فوق حرکتی تا آهسته سود بردند و قابلیت دوبعدی و سهبعدی را فراهم کردند؛ شوخی نیست استفاده از 30 دوربین برای نمایش بازیها.
اما باید از اینها بگذریم و به اصل داستان بازگردیم که برای این مجال، اصل داستان همان جایی است که صدا و سیما نتوانست سربلند از پخش مسابقات جامجهانی بیرون بیاید و مهمترین دلیل آن گزارشگرانی بودند که همه کاری کردند جز گزارشگری.
چطور میتوان از کنار اشتباهات مکرر گزارشگری گذشت که در یک مسابقه حساس دهها بار نام کاپیتان تیم را اشتباه میگوید و از ورزشگاه یادگار امام در تبریز سخن میگوید تا حرفهای مارادونا قبل از بازی، اما خبری از گزارشکردن فوتبال در لحظههای حساس نیست؛ حتی اگر آن فرد گزارشگری باشد که بیش از 10سال پیش با اندوخته فراوانی از اطلاعات به این عرصه آمد و گوی را از بقیه ربود.
چگونه میتوان رفتار گزارشگری که موقع باخت یکی از پرطرفدارترین تیمهای جام، با تمسخر تیم بازنده، میلیونها طرفدار را عصبانی کرد، توجیه کرد.
شاید باید یک بار دیگر برای گزارشگران فوتبال مرور کرد که یک گزارشگر خوب چه گزارشگری است. اول از همه باید از این سؤال شروع کرد که آیا یک گزارشگر فوتبال یک مفسر است؟ یک محقق است؟ یک صفحه جستوجوی گوگل با سرعت بالاست؟ یک طرفدار پروپاقرص یکی از دو تیمی است که گزارش میکند؟ یک آنالیزکننده حرکات تیمی است؟ و...
شاید باید پاسخ داد بله یک گزارشگر فوتبال تا حدودی باید مفسر، محقق، صفحه جستوجوگر، طرفدار و آنالیزکننده باشد.
شاید این تعریف را باید از جامجهانی 90 که نخستین پخش زندهفوتبال آغاز شد و به مرور با گسترش اینترنت و دسترسی به حداکثر اطلاعات تیمها و بازیکنان در فضای مجازی شدت گرفت نسبت دهیم اما یک گزارشگر خوب هرچقدر زمان بگذرد فراموش نمیکند رسالت اصلی او گزارشگری است و تمام اینها باید در خدمت گزارش او باشد.
یک گزارشگر خوب حداکثر اطلاعات را به تماشاگر میدهد و حتی جاهایی نقش مفسری متعصب را ایفا میکند، اما نکته اینجاست که آن قدر در جای درست کلمات را به کار میگیرد که بیننده نه بازی را از دست میدهد و نه کلام را، نه عصبانی میشود و نه دلش میخواهد پیچ صدا را کم کند.
او اطلاعات را معمولا در لحظاتی میدهد که بازی درجریان نیست و یا بازی در میانه میدان روال عادی خود را دارد. در مواقعی که لحظات حساس است با حرارت مشغول توصیف فضاست؛ انگار یکی از 23 نفر داخل زمین باشد. او تصنعی گزارش نمیکند. 10 بار یک مطلب را بازگو نمیکند مگر بهعلتی خاص.
البته میتواند ترفندهای منحصربهفرد نیز داشته باشد و حتی طنز کلامش بجا و غیربرخورنده باشد. انتقادهایش با کلامی محترمانه است و مهمتر از همه اینکه کلامش هیجان پا به توپ شدن را تداعی میکند. هر پاسی که از بازیکنی به بازیکنی میرسد را میتوان در رد کلام یک گزارشگر خوب جستوجو کرد که رسید یا خراب شد و توپ از دست رفت.
شاید بتوان گزارشگری فوتبال را مثل یک پس زمینه موسیقی فیلم به شمار آورد. یک گزارش بد مثل یک ساز ناکوک است وسط یک فیلم هیجانانگیز.
برنامه یک جهان یک جام که این مسابقات در قالب این برنامه ارائه میشد نیز فاقد جذابیتهای لازم و در حد انتظار بود. نبود بخشی که مخاطب احساس کند برنامه سازان از قبل طرحی برای این برنامه و پوشش جامجهانی داشتهاند، فضای رسمی و خشک حاکم بر استودیو و همینطور طراحی صحنه دم دستی همه نشان میداد که شاید برنامه سازان نهایتا یک هفته قبل از جامجهانی به یاد تدارک این برنامه افتاده باشند؛ چیزی که متأسفانه در تلویزیون ما عجیب نیست.
شاید وقت آن است که تلویزیون در پخش برنامههای ورزشی خود تجدید نظر کند؛ از
آموزش دادن و معرفی نسل جدیدی از گزارشگران فوتبال تا ساخت برنامهها وگرنه باید از این پس نیز تنها به عادل فردوسیپور و برنامه 90 دلخوش کند.
نمرهای برای گزارشگر
واقعیت این است که تماشاگران فوتبال دارند بازی را تماشا میکنند و از آن لذت میبرند. یک گزارشگر میتواند این لذت را به یک عذاب تبدیل کند یا بر آن بیفزاید و این پیش از هر چیز مستلزم این است که خود گزارشگر هم از کارش و از بازی لذت ببرد.شاید برای همین صداوسیما تصمیم گرفت گزارش بازیهایی که هر گزارشگر طرفدار آن بودند را به آنها بسپارد اما داستان از جایی آغاز شد که تیمهای محبوب یکییکی حذف شدند و نکته دیگر این بود که گزارشگران نتوانستند حساسیت و عصبیت خود از باخت تیمشان را کنترل کنند.در مجموع نمره قبولی صدا و سیما در پخش مسابقات جامجهانی امسال نمره قابلقبولی نیست و این تنها به گزارشگری محدود نمیشود.